این منم،کم نه یاری،نه دلی نه دلبری ست
ورنه هرکس را که بینی،با دلارامی سری ست
می توان اینجا به روی دلبران،نوشید می
در کنار من نباشد،در کتار دیگری ست
دست یزدان،دست شیطان،دست انسان،دست طبع
سهم این اقلیم کرد،آنچ از دو عالم،خوشتری ست
هرچه می بینی جمیل و هرچه می خواهی جمال
با سعادت جایگاهی،با سلامت کشوری ست
از چه بدبخت است هرجا نابسامان مسلمی ست
از چه خوش بخت است هرجا،نامسلمان کافری ست
با هوسهای طبیعت،کار ما آسان شدی
گر نه عالم را خدایی،گر نه ما را داوری ست
لیک دنیا را خدایی عادل و بخشنده هست
هست و ما را پای در بندی و سر در چنبری ست
این چه جود است،این چه داد است،این چه حکم است،این چه کار
بس کن ای شاعر که این افسانه بیش از دفتری ست